شهادت بالاترین شخصیت تاریخ

ساخت وبلاگ

نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ، بدين جهت که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب ديگری مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است . کنيه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسين ( ع ) مي رسيد . پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، علی بن الحسين ( ع ) است . تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدينه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سيد الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش نزديک مي شد . دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . يعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است .

این روزها، آسمان مدینه دگر بار، در پس غروب غم، کز کرده است. بقیع، دوباره سیاه پوشیده است؛ و باز زخمی عمیق بر جگر شیعه شعله می‌كشد.این بار، پنجمین ناخدای کشتی ایمان، او که دریا دریا علم، از سینه‌اش جاری بود، او که از کلامش وحی می‌جوشید و از زبانش باران حدیث می‌بارید، چهره در خاک کشیده است؛ مظلوم و غریبانه.وارث دردهای کربلا بود و علم بی‌کرانش، بیدارکننده خاک؛ و رسایی خطبه‌هایش لرزه بر اندام جاه‌طلبان می‌انداخت. باقرالعلوم بود و گسترش‌دهنده و شکافنده دانش.

اصحاب امام باقر علیه السلام

تعداد اصحاب , ياران و راويان آن حضرت , بيش از آن است كه بتوان نام همه آنان را در اين جا آورد, به ناچار نام برخى از بزرگان آنان را ذكر مى كنيم :

1. زرارة بن اعين .2. معروف بن خربوذمكى .3. ابو بصير اسدى .4. فضيل بن يسار.5. محمدبن مسلم .6. يزيد بن معاويه عجلى .

ايـن شـش نـفـر, در علم رجال , به اصحاب اجماع اولى شهرت يافته اند كه فقها وحديث شناسان شيعه , اتفاق نظر و اجماع دارند بر صحت نقل روايت آنان از امام معصوم (ع ).

محاجّه امام باقر با دشمن اميرالمؤمنين عليهما السلام

عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مى گفت: اگر مى دانستم كه در شرق و غرب زمين كسى هست كه با من بحث كند و بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پيش او مى رفتم تا با من مخاصمه كند.

به او گفتند: حتى در ميان اولاد على هم كسى را نمى شناسى؟! گفت: مگر در ميان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: اين اولين نادانى توست كه فكر مى كنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.

گفت: امروز عالم اولاد على كيست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسين (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدينه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مى خواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بيزارى مى كند.

ابوبصير گفت :يابن رسول الله (ص) او مى گويد: اگر در شرق و غرب زمين كسى يافت بشود كه بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پيش او رفته و با او محاجه مى كنم.

امام فرمود: براى مناظره پيش من آمده است؟ ابوبصير گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پايين بياور و بگو فردا به ملاقات من بيايد.

عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله عليه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پيش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولايت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضيلتى از على بن ابى طالب صلوات الله عليه مى داند بگويد.

آنها بپاخاسته و آنچه مى دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم اين مناقب را مى دانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جريان حكمين را قبول كرد كافر شد!

در همين وقت روايت خيبر را خواندند كه رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطين الراية غداً رجلاً يُحبّ اللّهَ و رسولّه و يحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غيرُ فرّار لاٍيرجع حتى يفتحَ اللّه على يديه

(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست مي دارد و خدا و رسولش نيز او را، کسي که بر دشمن يورش مي برد و از او نمي گريزد، بازنمي گردد مگر آنکه خداوند پيروزي را با دستاش محقق مي سازد.)

امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره اين حديث چه مى گويى؟ گفت: راست است و شكى در آن نيست وليكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند بگو ببينم روزى كه خدا على را دوست داشت مى دانست كه اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ اگر بگويى: نه كافر شده اى .

گفت: مى دانست. فرمود: آيا او را بر اين دوست مى داشت كه به طاعت عمل كند يا به معصيت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او.

امام فرمود: پس برخيز در حالى كه مغلوب شده اى. عبدالله برخاست و مى گفت:

«حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حيث يجعل رسالته(انعام/124)

تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براي شما آشکار گردد! و خداوند آگاهتر است که رسالت خويش را کجا قرار دهد!

امام باقر عليه السلام و آخوند درباری

زرارة بن اعين گويد: ابو جعفر امام باقر (ع) در تشييع جنازه اى از قريش حاضر شدند، من نيز در خدمتش بودم، عطاء بن ابى رباح نيز از جمله حاضران بود، زنى در پشت جنازه ضجه مى كشيد و ناله مى كرد، عطاء به آن زن گفت: ساكت شو و صدايت بلند نشود وگرنه من بر مى گردم، زن ساكت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟ گفتم: زن ساكت نشد او نيز برگشت. حضرت فرمود: به تشييع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلى را با حق ديديم و بخاطر باطل، دست از حق بركشيديم حق مسلمان را ادا نكرده ايم .

چون نماز ميت خوانده شد، ولىّ ميت به امام عرض كرد: برگرديد خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شمارا ناراحت مى كند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگرديد، من هم با شما كار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامه بده ما با اجازه او نيامده ايم تا با اجازه او برگرديم. بلكه از اين عمل خواسته ايم به اجر و فضل خدا برسيم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مى برد. 

عطاء بن ابى رباح از آخوندهاى دربارى بود كه بنى اميه بسيار تعظيمش مى كردند، حتى در ميان مردم جار مى زدند: كسى جز عطاء حق فتوا دادن ندارد اگر او نباشد عبدالله بن ابى نجيح فتوا خواهد داد، عطاء يك چشم، پهن بينى، و بسيار سياه رنگ بود چنانكه ابن جوزى در تاريخش گفته است (مرآت العقول) يعنى ظاهرش مثل باطنش چركين و تنفر آور بود. اين گونه ناكسان بودند كه خانه هاى وحى را به صورت خرابه ها در آورده و مردم را از سعادت باز داشتند و با روسياهى خداى خويش را ملاقات كردند.

برای دریافت پوستر با کیفیت روی تصویر کلیک کنید

بالاترین شخصیت تاریخ در وصيت‌نامه امام

امام خمینی (ره):” ما مفتخریم كه باقر العلوم [كه] بالاترین شخصیت تاریخ است و كسی جز خدای تعالی و رسول - صلی الله علیه وآله – و أئمه معصومین - علیهم السلام - مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد ، از ماست” .

یكی از نكاتی كه با تأمل در وصیت نامه سیاسی الهی حضرت امام (ره) به آن می رسیم این است كه ایشان از بین حضرات معصومین علیهم السلام فقط در مورد امام باقر علیه السلام این جمله را فرمودند، شاید علتی كه در مورد این برجستگی در وهله اول به ذهن خطور می كند، همان مقام علمی یا به عبارت دیگر شكافنده علوم بودن آن حضرت باشد و لقب مبارك “ باقر “ نیز همان طور كه می دانیم از جانب نبی مكرم اسلام صلی الله علیه وآله به حضرتش اعطا شده است!  و می دانیم كه صحابی بزرگ ، جناب جابر بن عبد الله انصاری برای تعلّم به خدمت حضرتش مشرّف می شد اما با وجود این مقام شامخ و اعجاب بر انگیز علمی كه با مراجعه به روایاتی كه - چه در زمینه فقه و چه در زمینه معارف -  از آن حضرت وارد شده به آن پی می بریم، نباید از سائر ابعاد حضرت غفلت شود !

روزی عمر بن حنظله خدمت حضرت باقر علیه السلام مشرّف شد و عرضه داشت :من گمان می كنم كه در نزد شما منزلتی داشته باشم !

حضرت فرمود : بله !

راوی گفت : من از شما درخواستی دارم .

حضرت فرمود : آن چیست ؟

راوی گفت : این كه اسم اعظم را به من یاد دهی !

حضرت فرمود : آیا توانایی آن را داری !

راوی گوید : گفتم : بله !

حضرت فرمود : پس داخل اتاق شو !

اسم اعظم خداوند از 73 حرف تشكیل شده و آصف بن برخیا تنها یكی از آن هفتاد و سه حرف را می دانست اما با این حال توانست كه به آن یك حرف تكلم كند و سرزمینهایی كه بین او تا تخت بلقیس بود محو شود و خلأی بین او و آن تخت ایجاد شود و او آن تخت را بردارد و همه این امور در كمتر از چشم بهم زدنی رخ داد.

راوی گوید : وقتی داخل اتاق شدم حضرت دست خود را بر زمین نهادند سپس اتاق [ به شكل عجیبی ] تاریك شد و بدنم شروع به لرزش و سر و صدایی نمود شبیه صدای رعد !

سپس حضرت فرمود : حال چه می گویی آیا به تو یاد بدهم ؟!

راوی گفت : نه ! آن گاه حضرت دست خود را از زمین برداشتند و اتاق به وضع اولیه خود بازگشت ! 

و همان جناب جابر از اباجعفر امام باقر علیه السلام نقل می كند كه ایشان فرمودند :“اسم اعظم خداوند از هفتاد و سه حرف تشكیل شده و آصف بن برخیا تنها یكی از آن هفتاد و سه حرف را می دانست اما با این حال توانست كه به آن یك حرف تكلم كند و سرزمینهایی كه بین او تا تخت بلقیس بود محو شود و خلأی بین او و آن تخت ایجاد شود و او آن تخت را بردارد و همه این امور در كمتر از چشم بهم زدنی رخ داد !!

اما در نزد ما اهل بیت 72 حرف از آن 73 حرف موجود است لكن خداوند یك حرف را برای خود برگزیده است و لاحول و لاقوة إلّا بالله العلی العظیم!

حال به مغز كلام امام خمینی (ره) پی می بریم كه فرمودند : “كسی جز خدای تعالی و رسول صلی الله علیه وآله و أئمه معصومین علیهم السلام مقام او را درك نكرده و نتوانند كه درك كرد!"

آری چه كسی را یارای این است كه بفهمد تحمل 72 حرف از اسم اعظم یعنی چه ؟! 72 حرفی كه با هر یك از آن می توان در آسمان و زمین چنان تصرفی نمود كه در قرآن در داستان سلیمان و بلقیس بیان شده!

و شاید اشاره به همین تحمل عظیم باشد این آیه كه فرمود : “ إنا عرضنا الأمانة علی السموات و الأرض فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان ... “ 

و منافات با این احتمال ندارد آنچه در ذیل آیه موجود است كه می فرماید : “ إنه كان ظلوماً جهولاً “ چرا كه ممكن است این ذیل ناظر به آن انسانهایی باشد كه تاب و توان تحمل این اسم را ندارند و به دنبال آن می روند. مانند آن راوی مذكور در روایت بالا كه از تحمل اسم اعظم ترسید و یا مانند بلعم باعور كه قرآن می فرماید ما به او آیات خود را داده بودیم اما او به خاطر كم ظرفیتی از آن آیات منسلخ شد ، یعنی آنها را از دست داد!

گزیده بیانات امام خمینی(ره) درباره علت وصیت امام باقرعليه‌السلام مبنی بر نوحه سرایی برای ایشان در منی 

سر برآوردن حيات دوباره‌ى جريان اصيل اسلامى، پیام شهادت امام باقر (عليه‌السّلام):

رهبر معظم انقلاب: از لحاظ تاريخى، اين روزها روزهاى نشاندار و بزرگى است: شهادت امام باقر (عليه‌السّلام) كه يك شهادت داراى پيام بود؛ لذا خود امام باقر وصيت كرد كه بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت اين رحلت، يادبود برپا شود.در ميان ائمه‌ى ما اين بى‌سابقه است، بى‌نظير است. ياد امام باقر، يعنى ياد سر برآوردن حيات دوباره‌ى جريان اصيل اسلامى در مقابله‌ى با تحريفها و مسخهائى كه انجام گرفته بود.
 وَ أَوْصَى أَبُو جَعْفَرٍ ع أَنْ يُنْدَبَ فِی الْمَوَاسِمِ عَشْرَ سِنِينَ؛ امام باقر عليه السّلام وصيّت فرمود كه: تا ده سال _ از مال آن حضرت مبلغى قرار دهند_ كه در موسمهاى حج بجمعى بدهند و ايشان بر آن حضرت نوحه و عزادارى‏كنند تا ده سال بسر آيد.(من لایحضره الفقیه ، شیخ صدوق ج1 ص 182 ح 547 ؛ بحارالانوار ، علامه مجلسی : ج 79 ص 106)بيانات بيانات در ديدار جمع كثيرى از بسيجيان كشور – 04/09/1388

ماجرای کمان‌گیری شگفت‌انگیز امام باقر(ع) در دربار خلیفه اموی

یکى از حوادث مهم زندگى پیشواى پنجم حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام، مسافرت آن حضرت به شام بود.هشام بن عبدالملک، که یکى از خلفاى معاصر امام باقر (ع) بود، همیشه از محبوبیت و موقعیت فوق‌العاده امام باقر بیمناک بود و چون مى‏‌دانست پیروان پیشواى پنجم، آن حضرت را امام مى‌‏‌دانند، همواره تلاش مى‏‌‌کرد مانع گسترش نفوذ معنوى و افزایش پیروان آن حضرت شود.

در یکى از سال‌ها که امام محمد باقر (ع) همراه فرزند گرامى خود «جعفر بن محمد(ع)» به زیارت خانه خدا مشرف شده بود، هشام نیز عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق (ع) در مجمعى از مسلمانان سخنانى در فضیلت و امامت اهل بیت (ع) بیان فرمود که بلافاصله توسط ماموران به گوش هشام رسید. هشام، که پیوسته وجود امام باقر (ع) را خطرى براى حکومت خود تلقى مى‌‏کرد، از این سخن به شدت تکان خورد، ولى - بنا به ملاحظاتى - در اثناى مراسم حج متعرض امام و فرزند آن حضرت نشد، لکن به محض آنکه به پایتخت خود (دمشق) بازگشت، به حاکم مدینه دستور داد امام باقر (ع) و فرزندش جعفر بن محمد را روانه شام کند.

امام ناگزیر همراه فرزند ارجمند خود مدینه را ترک گفته وارد دمشق شد. هشام براى اینکه عظمت ظاهرى خود را به رخ امام بکشد، و ضمنا به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازه ملاقات نداد! شاید هم در این سه روز در این فکر بود که چگونه با امام (ع) روبرو شود و چه طرحى بریزد که از موقعیت و مقام امام (ع) در انظار مردم کاسته شود؟!

البته اگر دربار حکومت هشام کانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخندانان بود امکان داشت دانشمندان برجسته را دعوت نموده مجلس بحث و مناظره تشکیل بدهد؛ ولى از آنجا که دربار خلافت اغلب زمامداران اموى- و از آن جمله هشام - از وجود چنین دانشمندانى خالى بود و شعرا و داستانسرایان و مدیحه گویان جاى رجال علم را گرفته بودند، هشام به فکر تشکیل چنین مجلسى نیفتاد، زیرا به خوبى مى‏‌دانست اگر از راه مبارزه و مناظره علمى وارد شود هیچ یک از درباریان او از عهده مناظره با امام باقر (ع) بر نخواهند آمد و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگرى وارد شود که به نظرش پیروزى او مسلم بود.

هشام تصمیم گرفت یک مسابقه تیراندازى ترتیب داده، امام باقر(ع) را در آن مسابقه شرکت بدهد تا بلکه به واسطه شکست در مسابقه، امام در نظر مردم کوچک جلوه کند!

به همین جهت پیش از ورود امام (ع) به قصر خلافت، عده‌‏اى از درباریان را واداشت نشانه‌‏اى نصب کرده مشغول تیراندازى شوند.

امام محمد باقر (ع) وارد مجلس شد و اندکى نشست. ناگهان هشام رو به امام کرد و چنین گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده‌‏ام و وقت تیراندازی‌ام گذشته است، مرا معذور دار! هشام که خیال مى‏‌کرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر (ع) را در دو قدمى شکست قرار داده است، اصرار و پافشارى کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.

امام (ع) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چله کمان نهاد و نشانه‌‏گیرى کرد و تیر را درست به قلب هدف زد!

آنگاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب 9 تیر پرتاب کرد که هر کدام به چوبه تیر قبلى خورد!این عمل شگفت‏‌انگیز، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار داد و اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.

هشام که حساب‌هایش غلط از آب در آمده و نقشه‏‌اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى اباجعفر! تو سرآمد تیراندازان عرب و عجم هستى، چگونه مى‌‏گفتى پیر شده‏‌ام؟!

آنگاه سر به زیر افکند و لحظه‏‌اى به فکر فرو رفت. سپس امام باقر (ع) و فرزند عالی‌قدرش را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرده گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سرورى بر عرب و عجم است، این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدتى آن را فراگرفته‌‏اى؟

حضرت فرمود: مى‌‏دانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند، من نیز در ایام جوانى مدتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.

هشام گفت: آیا جعفر (حضرت صادق) نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، «کمال دین» و «اتمام نعمت» را که در آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» آمده (امامت و ولایت) از یکدیگر به ارث مى‌‏بریم و هرگز زمین از چنین افرادى (حجت) خالى نمى‌‏ماند. (محمد بن جریر بن رستم الطبرى، دلائل الامام، ص 105، مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، زندگی‌نامه امام محمدباقر علیه‌السلام)

 

شهادت امام باقر علیه السلام

یکی از سؤالاتی که درباره امام محمدباقر علیه‌السلام مطرح است این است که ایشان چگونه و به دست چه کسی شهید شد؟

احادیثی وارد شده که ائمه اطهار علیهم‌السلام با شهادت از دنیا می‌روند نه با مرگ طبیعی.

امام علی علیه‌السلام فرمود: از مرگ گریزی نیست، کسی که کشته نشود می‌میرد. همانا برترین مرگ، کشته شدن (در راه خدا) است، سوگند به آن که جان علی در دست اوست، هزار ضربت شمشیر آسانتر است از یک بار مردن در بستر.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: به خدا سوگند از ما (ائمه) نیست مگر اینکه مقتول و شهید می‌شود. 

متاسفانه جزئیات تاریخ شیعه، با توجه به عواملی – مانند دشمنی‌ها، سخت‌گیری‌ها، عدم اهتمام برخی، نبود امکانات لازم و ... – آنطور که باید به دست ما نرسیده است. از این رو، درباره شهادت امام محمدباقر علیه‌السلام اطلاعات زیادی در دست نیست. لذا گفته شده:

شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام در ایام خلافت هشام بن عبدالملک بود و گفته شده ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان، امام باقر ـ علیه‌السلام ـ را به زهر، شهید کرده و احتمالاً به امر هشام بوده است. 

ابن شهر آشوب نقل کرده، شهادت امام باقر علیه‌السلام به دست ابراهیم بن الولید بود که به واسطه زهر، امام را مسموم کرده است. همین قول را علامه مجلسی نیز نقل فرموده است. 

بعضی فقط شهادت امام باقر ـ علیه‌السلام ـ را به دست بنی امیه نقل کرده‌اند که امام را مسموم نموده‌اند همانطور که پدر بزرگوارشان امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را مسموم نموده‌اند. بحرانی نیز ضمن نقل شهادت امام توسط بنی امیه، نسبت شهادت را به فرد دیگری از مأموران، نسبت می‌دهد.

بیان روایتی شنیدنی و تامل برانگیز از نحوه دعا نمودن مکرر حضرت امام باقر(ع) برای خود و دیگران از زبان “آیت الله مجتبی تهرانی”

mojtaba tehrani.mp3 | دانلود فایل

وصیت‌های امام محمدباقر علیه‌السلام

امام باقر علیه‌السّلام به پسرش امام صادق علیه‌السّلام وصیّت کرد و فرمود: «مرا در لباسى که روز جمعه با آن نماز مى‌‏خواندم، کفن کن، و عمّامه‏‌ام را بر سرم بپیچ و قبرم را چهار گوش کن و به اندازه چهار انگشت از زمین، بلند گردان، هنگام دفن، بندهاى کفنم را باز کن».

روایت شده: امام صادق علیه‌السّلام فرمود: «پدرم در وصیّت خود نوشت: او را در سه جامه کفن نمایم، یکى از آنها روپوشى بود که آن حضرت در روز جمعه با آن نماز مى‌‏خواند، و دیگرى جامه‏‌اى بود و سوّمى پیراهن بود».

من به پدرم عرض کردم: این مطلب را چرا مى‏‌نویسى؟ (نیاز به نوشتن نیست)، فرمود: از آن مى‌‏ترسم که مردم در مورد تکفین من با تو ستیز کنند، اگر آنها گفتند پدرت را با چهار یا پنج کفن، تکفین کن، سخن آنها را گوش نکن، عمّامه‌‏ام را بر سرم بپیچ، و عمّامه جزء کفن به شمار نمى‏‌آید، بلکه کفن آن است که بدن به آن پیچیده شود.

نیز روایت شده که امام صادق علیه‌السّلام فرمود: پدرم به من فرمود: «اى جعفر! فلان مبلغ از اموال مرا وقف گریه کنندگان کن، تا ده سال در سرزمین منى، هنگام اعمال منى (در حجّ) براى من گریه کنند».

همچنین نقل شده: امام باقر علیه‌السّلام هشت درهم براى مراسم عزادارى خود، وصیّت کرد، و آن حضرت، این کار را از «سنّت» مى‏‌دانست، زیرا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله (در ماتم شهادت جعفر طیّار) فرمود: «براى آل جعفر، غذا تهیه کنید، زیرا آنها به عزادارى اشتغال دارند».

دانلود مداحی شهادت امام محمد باقر(ع) با صدای حاج محمود کریمی

420581_965.mp3 | دانلود فایل

Karimi Shahadat Emam Bagher.mp3 | دانلود فایل

Karimi Shahadat Emam Bagher 4.mp3 | دانلود فایل


 

دانلود...
ما را در سایت دانلود دنبال می کنید

برچسب : امام باقر (ع), ,شهادت امام باقر (ع), ,مداحی شهادت امام باقر, وصیت نامه امام باقر(ع), نویسنده : بهمن khoondel بازدید : 447 تاريخ : شنبه 20 مهر 1392 ساعت: 22:15