عوامل پيدايش فتنه

ساخت وبلاگ

 اكنون پرسش اين است كه راز اين اختلافات چيست؟ اگر اصحاب فقط به فكر منافع شخصي بودند، چرا اسلام آوردند و براي دفاع از آن، برخي از ايشان حتي از جان و مال خود هم گذشتند و تا مرز شهادت و جانبازي پيش رفتند؟
اين يك پرسش جدي است: چرا صحابه به جان هم افتادند و اين جنگ هاي خونين را در ظرف چند سال حكومت اميرالمؤمنين(ع) برپا كردند؟ در طول 1400 سال كه از تاريخ اسلام مي گذرد، در كشورهاي اسلامي، امثال اين گونه كشمكش ها بسيار رخ داده است. توجه داشته باشيم كه گاهي جنگ مسلمانان با كفار و مشركين قسم خورده مطرح است. در اين صورت دفاع و جنگ، قابل فهم است؛ اما گاهي جنگ و اختلاف در بين كساني كه سال ها دوست، هم سنگر و هم فكر بوده اند رخ مي دهد. چنان كه نمونه اش در صدر اسلام، بعد از رحلت پيغمبر اكرم(ص) اتفاق افتاد. اين مسأله چگونه توجيه پذير است؟
در كشور خود ما نيز بعد از رحلت امام(ره) چنين اختلافات و كشمكش هايي رخ داده است. وقتي كه ما با مزدوران استكبار جهاني مبارزه مي كنيم ـ كساني كه رسماً مخالف اسلام، خدا و دين هستند و در كتاب ها، بحث ها، سخنراني ها و سايت هايشان رسماً به دين بد مي گويند و فحش مي دهندـ چنين مبازره اي قابل فهم است. اما چگونه كساني كه سال ها در يك سنگر عليه همان كفار، مشركين و منافقين مبارزه مي كردند، به جان هم مي افتند؟ و گاهي مسائل آن چنان پيچيده و ابهامات افزوده و آب گل آلود مي شود كه چشم، چشم را نمي بيند؛ نمي شود فهميد كه راست كدام است و چپ كدام، حق كجاست و باطل كدام است؟ آن چنان مسائل در هم آميخته مي شود كه زيرك ترين افراد هم در تشخيص آن ها دچار اشتباه مي شوند. در فرهنگ ما، چنين وقايعي كه به اين اندازه مبهم و در هم آميخته مي شود كه در آن ها تشخيص حق و باطل مشكل مي گردد، «فتنه» نام دارد. كتابي هم نام «الفتن» در باره چنين جرياناتي كه بعد از رحلت پيغمبر اكرم(ص) اتفاق افتاد، نوشته شده است. در فرمايشات اميرالمؤمنين(ع) نيز بارها به اين مسأله پرداخته شده است. حتي پيغمبر اكرم(ص) قبل از رحلت، در باره وقوع فتنه ها پيش بيني هايي كرده و رهنمودهايي داده بودند. پرسشي كه طبعاً براي هركسي مطرح مي شود اين است كه تحليل اين فتنه ها چيست؟ نبرد دو دشمن قسم خورده، در يك ميدان، قابل فهم است؛ اما فهم اين مسأله كه وقتي دوستاني، هم سنگراني، كساني كه در يك خط حركت مي كردند و چه بسا در زندان هم سلول بودند، با هم نزاع و اختلاف مي كنند، بسيار دشوار مي شود.
در خانواده بني هاشم شخص بسيار محترمي به نام زبير بود كه پسر عمه پيغمبر اكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) بود. نقل كرده اند كه حضرت زهرا(س) وقتي مي خواستند به اميرالمؤمنين(ع) وصيت كنند، فرمودند: اگر شما نمي خواهيد به وصيت من عمل كنيد، به زبير وصيت كنم! زبير از جمله اولين كساني بود كه بعد از خليفه سوم، با اميرالمؤمنين(ع) بيعت كرد. اما چگونه مي شود چنين كسي بعد از مدتي كوتاه، در جبهه مقابل علي(ع) صف آرايي مي كند و رسماً شمشير مي كشد و جنگ جمل راه مي اندازد؟
مي دانيم كه پديده هاي اجتماعي تك عاملي نيست و به طور دقيق نمي شود گفت اين پديده اجتماعي تنها معلول يك عامل بود. معمولاً براي حوادث اجتماعي ده ها و گاهي صدها عامل دست به دست هم مي دهد تا پديده اي اتفاق مي افتد. بنابراين، ما هم توقع نداريم كه وقتي اين سؤال را مطرح مي كنيم، فقط يك جواب بشنويم.
بي شك، در هر فتنه اي نيز ده ها و صدها عامل مختلف وجود دارد كه زمينه را براي وقوع آن فراهم مي آورد. اين گونه بحث ها مربوط به علوم اجتماعي است. به راستي اين پديده هاي اجتماعي را چگونه بايد تحليل كرد و چه عواملي در آن دخالت دارد؟ متأسفانه انگيزه براي تحقيق در اين گونه مسائل بسيار كمتر از انگيزه براي تحقيق در علوم طبيعي است. براي نمونه، در مورد انرژي هسته اي، انگيزه دانشمندان ما براي تحقيق بسيار است. اما براي يك پديده اجتماعي، چند نفر از دانشمندان حاضرند عمري را صرف تحليل علت وقوع آن كنند؟ خوشبختانه، انبيا و اولياي خدا يكي از خدمت هايي كه به بشريت كردند اين است كه براي اين گونه مسائل ضروري كه بشر نيازمند حل آن است، اما انگيزه كمي براي تحقيق در باره آن ها وجود دارد، سرخط و سرنخ هايي را نشان داده اند تا اگر كساني دنبال تحقيق باشند، بتوانند از اينها استفاده كنند و راه را براي كشف علل و عوامل اين پديده هاي سرنوشت ساز باز كنند.
ترديدي نيست، اگر حوادث پس از رحلت پيغمبر(ص) به صورت ديگري اتفاق مي افتاد، وضعيت ما اين گونه نبود. آيا انديشيده ايد اگر واقعاً همان طور كه 70 روز قبل از رحلت پيغمبر اكرم(ص)، ايشان، علي(ع) را جانشين خود خواند و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَولاه فَهَذا عَلِي مَولاه»، اين كار عملي شده بود، اسلام چقدر رشد مي كرد، چه اندازه ملت هاي دنيا از بركت اسلام بهره مند مي شدند و چقدر گناهان، فسادها و انحراف ها كمتر مي شد؟
به هر روي، اين امر رخ نداد و فتنه اي واقع شد. به راستي علت اين فتنه چه بود، تا ما هم در زمان خود، اگر مشابهي پيدا كرديم، سعي كنيم به اندازه توان نگذاريم چنين فتنه اي برپا شود. اين كار كمي نيست و فكر نمي كنم ارزشش كمتر از انرژي هسته اي باشد. اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه به اين گونه مسائل پرداختند؛ اما استفاده از فرمايشات حضرت امير(ع) قدري دقت مي خواهد تا انسان به راز و رمزهايي كه در كلام ايشان است، پي ببرد و براي زندگيش درس بگيرد و از مفاسد و فتنه هايي كه در هر زماني ممكن است اتفاق بيفتد، جلوگيري كند. آن حضرت در خطبه اي مي فرمايد: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّي عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَي غَيْرِ دِينِ اللَّه‏ »
حضرت امير(ع) دو دسته عامل را به عنوان منشأ پيدايش فتنه ها معرفي مي كنند. به نظر مي رسد ما هم نتوانيم عامل سومي را به فرمايش اميرالمؤمنين(ع) اضافه كنيم. علت خصومت ها، دشمني و جنگ بر سر منافع شخصي روشن است و احتياج به تحقيق ندارد. اما جايي كه «فتنه» است، يعني مسائلي در هم تنيده مي شود، ابهام هايي به وجود مي آيد، حق و باطل مشتبه و تشخيص راه صحيح از راه غيرصحيح مشكل مي شود و حتي افراد هوشيار و زيرك هم فريب مي خورند، مسأله تفاوت مي كند. بنابراين، لازم است بدانيم منشأ «فتنه» از كجا شروع مي شود كه به چنين پديده اجتماعي مي انجامد و كار را بر مردم دشوار مي كند، عده اي را به فساد مي كشاند، خون ها ريخته مي شود، ظلم و فساد بر پا مي شود و كساني ناخواسته، به سمت آن كشيده مي شوند. اگر بدانيم آغاز «فتنه» از كجاست، آن گاه مي توانيم با مشاهده علايم آن در برابر آن بياستيم و نگذاريم به بحران تبديل شود.
حضرت در اين خطبه دو دسته عامل را معرفي كردند كه عبارت است: عامل شناختي و عامل احساسي ـ عاطفي.
همه مي دانيد كه كارهاي اختياري انسان از دو منشأ سرچشمه مي گيرد. نخست، انسان بايد «بداند» تا كاري را انتخاب كند و دوم غير از دانستن، بايد «بخواهد» تا آن كار انجام گيرد. انساني كه مي داند، اما دلش نمي خواهد، كاري را جدي نمي گيرد. گاهي شعار را هم مي دهد و قدم هاي ابتدايي را هم برمي دارد، اما چون عزم جدي براي كار ندارد، از انجام آن بازمي ايستد. وقتي كاري جدي تلقي مي شود كه نخست، انسان نسبت به كار، «شناخت» كافي داشته باشد و دوم اين كه دلش بخواهد و «انگيزه» قوي براي انجام آن كار را داشته باشد.
بر اين اساس، هر فتنه اي كه در عالم رخ مي دهد، معلول دو عامل است: يكي نقص شناخت و به تعبير كلي جهل و ندانستن است و ديگري هوس ها و خواسته هاي شخصي يا گروهي است. اگر انسان يك قضيه را درست نفهمد، حكم ارزشي آن را درست تشخيص ندهد يا موضوع را درست نشناسد و برايش مشتبه شود و به گونه اي شناخت انسان ضعيف باشد، به فتنه ها مبتلا مي شود. نمونه هاي اين گونه موارد هم در زندگي شخصي و هم در فعاليت هاي اجتماعي بسيار است. اگر لغزشي كرديم، يا به اين دليل است كه شناخت درستي نداشتيم، و يا اين كه شناخت ما درست بوده و ما موضوع را مي دانستيم، اما دلمان نمي خواست و عادت به امور ديگري كرده بوديم، يا حوصله درگيري نداشتيم و به گونه اي ديگر قضيه را تفسير كرديم كه درگير نشويم، تا به نفع و راحتي خودمان بيانجامد. به هر حال، سخن اين است: فتنه هاي عالم از اين دو منشأ پديد مي آيد: نقص در شناخت، و نقص در انگيزه صحيح.
اما شناخت، حوزه هاي مختلفي دارد. ما براي اين كه يك جامعه صالح و امام زمان پسند داشته باشيم، بايد آگاهي هاي فراواني داشته باشيم، علوم بسياري كسب كنيم و بسياري از مسائل اجتماعي را حل كنيم. دانستن مسائل ديني، اعتقادي، اخلاقي، ارزشي، تهذيب اخلاق و تهذيب نفس و تقويت اراده، در چنين جامعه فرض است. وقتي هم فهميديم كه يك كاري را بايد انجام بدهيم، نبايد كوتاهي و كم كاري كنيم. به طور كلي اين دو فعاليت لازم است: يك بخش «شناخت» است و ديگري «اراده».
اما گستره شناخت هاي ما گسترده است. سال هاست كه مقام معظم رهبري درباره توليد علم و نهضت نرم افزاري سفارشاتي فرموده و رهنمودهايي داده اند. دولت ها و دانشمندان هم در حوزه هاي مختلف تلاش كرده اند؛ اما اين تلاش به وقوع فتنه هايي از جنس فتنه هاي صدر اسلام ربطي ندارد. فتنه اي كه در صدر اسلام اتفاق افتاد، براي اين نبود كه مردم صنعت نداشتند يا علوم ماديشان ضعيف بود، در پزشكي نقص داشتند، يا انرژي هاي طبيعي را درست نمي شناختند. البته در جنگ ها مي بايست از ابزارهاي گوناگون در مقابل دشمن استفاده كرد. ولي اين فتنه ها به طور مستقيم مربوط به اين مسائل نبود. اين جا اگر جهلي هست، از سنخ ديگري است؛ آن جهلي است كه بر رفتارهاي ارزشي ما اثر مي گذارد؛ آيا اين كار را انجام بدهيم يا نه؛ آيا اين كار ارزش مثبت دارد يا منفي. اين پرسش ها در علوم طبيعي و حتي علوم اجتماعي، به معناي عام، پاسخ داده نمي شود؛ بلكه اين موارد در حوزه دين قرار مي گيرد.
يكي از مسائلي كه ما در اين عصر، يعني در اين صد سال اخير، با آن روبه رو هستيم اين پرسش است كه اسلام دربارة حكومت چه نظري دارد؟ چه كنيم تا حكومت، اسلامي باشد؟ پيش تر براي اين پرسش، در عالم اسلام پاسخ روشني وجود نداشت، جز آنچه پيشينيان اهل سنت گفته بودند و در زمان خلفاي ثلاثه هم اعمال شده بود؛ يعني، به عنوان مثال مردم بايد يك شوراي شش نفري را براي تعيين خليفه بعدي انتخاب كنند. تحولات اين روش به اين جا رسيد كه امروزه نيز ما بايد همان روش دموكراسي را اعمال كنيم و دين هم غير از اين چيزي نمي گويد.
اما شيعه از ابتدا درباره اين مسأله حساسيت خاصي داشت؛ چراكه قوام تفكر شيعي به امامت است. ما اگر مسأله امامت را از شيعه بگيريم، با ساير مذاهب، چندان اختلافي نداريم. اصلي كه مشخص كنندة هويت شيعي است، مسأله امامت است؛ اين اصل كه براساس فرمايش پيغمبر اكرم(ص)، حاكم بايد از طرف خدا تعيين شود. وقتي مردم با خليفه اول و دوم بيعت كردند، كساني چون سلمان و ابوذر مخالفت كردند و گفتند: اين كسي نيست كه خدا تعيين كرده؛ كسي را كه خداوند تعيين كرده، پيغمبر(ص) 70 روز قبل از رحلت معرفي كرد. ولي به هرحال، آنچه عملي شد غير از آن بود. اين مسأله همين طور در عالم تشيع به عنوان يك مسأله اصولي و ستون فقرات تفكر شيعي باقي ماند.
اين تفكر آن قدر ريشه داشت كه گاهي سلاطيني كه مي خواستند وانمود كنند كه ما به اسلام و تشيع پايبند هستيم، براي مشروعيت حكومتشان از مراجعي مثل محقق كركي و كاشف الغطاء اجازه مي گرفتند. اين مسأله هر چند امر مسلّمي بود، اما تا 30 سال پيش تحقق عيني پيدا نكرده بود. آنچه امام(ره) انجام داد اين بود كه ايشان اين فكر ثابت را عملي كرد. امام آنچه را كه 1400 سال فقهاي شيعه و علماي متكلمين درباره اش بحث و تحقيق كرده بودند، جامه عمل پوشاند و انقلاب اسلامي ايران، به نام حكومت ولايت فقيه تحقق عيني پيدا كرد. اما سؤال اين است كه ما به چه اندازه به اين مسأله علم راسخ داريم، يعني اين مسأله چقدر براي خود ما روشن است؟
متأسفانه بسياري از كساني كه خودشان حامي ولايت فقيه بودند، از نظر علمي و نظري ضعيف بودند و نمي توانستند از اين نظريه دفاع و آن را تبيين كنند و بالاخره با مسامحه آن را گذراندند. بسياري از كساني كه پس از انقلاب مسؤوليت هايي پيدا كردند، در عين حالي كه اصولگرا، طرفدار ولايت فقيه و پيرو خط امام(ره) بودند، اين مسأله از نظر علمي براي ايشان روشن نبود. هم چنين، تبيين مباني فكري اين مسأله، اعم از فقهي و كلامي نيز از سوي متفكران، آن طوري كه بايد صورت نگرفته است.
درباره فتنه اي كه اخيراً اتفاق افتاد بايد گفت: بخشي از آن مربوط به دشمان قسم خورده اين مردم و نظام است. دشمن بايد دشمني كند. اگر آمريكا نخواهد نظام ايران را براندازد پس چه كار كند؟ آيا توقع ما از آمريكا اين است كه نظام ما را تقويت يا تأييد كند؟ آمريكا سايه نظام اسلامي را هم نمي تواند ببيند. اما سخن از كسان ديگري است. واقعاً چگونه شد كساني كه روزي هم سنگر بودند با هم اختلاف پيدا كردند؟ فراموش نكنيم پديده هاي اجتماعي تك عاملي نيست. ولي مي توان گفت: يكي از سبب هاي اين فتنه اين بود كه مسأله ولايت فقيه از نظر علمي و فكري براي خود آنان روشن نبود. مسؤولاني را سراغ داريم كه بارها گفته اند: ما ولايت فقيه را قبول داريم چون در قانون اساسي آمده است! يعني اگر در قانون نيامده بود، قبول نداشتيم و اگر قانون اساسي تغيير كند تغيير آن را مي پذيريم! اين يك نوع برخورد با مسأله ولايت فقيه است كه آن را قبول داريم چون در قانون اساسي آمده است. اما اعتبار قانون اساسي به چيست؟ اعتبارش به اين است كه مردم رأي دادند. بر همين اساس اين پرسش را مطرح مي كنند كه اگر رأي مردم تغيير كرد و گفتند ما ولايت فقيه را قبول نداريم، چه بايد كرد؟
راستي اگر اعتبار ولايت فقيه به اين است كه در قانون اساسي آمده و اعتبار قانون اساسي به اين است كه مردم به آن رأي دادند، مي توان گفت كه مي شود يك روز هم آن را تغيير داد. به عقيده چنين كساني اين بحث از نظر استدلالي هيچ اشكالي ندارد. آنان عقيده دارند: هم چنان كه در زمان خود امام(ره) بعضي از مواد قانون اساسي تغيير كرد، مي توان بار ديگر هم آن را تغيير داد. آن گاه بر اين اساس، چند نفري شورش مي كنند و به اصطلاح انقلاب مخملي راه مي اندازند و بعد هم مي گويند قانون اساسي بايد تغيير كند.
وقتي انسان چنين تفكري داشته باشد، ديگر خود را ملزم نمي داند كه وقتي ولي فقيه امري فرمود حتماً اطاعت كند؛ مي گويد: حكم ولي فقيه هم چيزي شبيه قانون مجلس است؛ از آن كه بالاتر نيست! ما با قانون مجلس هم مخالفت مي كنيم، تغييرش مي دهيم، اعتصاب و تظاهرات راه مي اندازيم، تا خود مجلس قانونش را تغيير بدهد. براي احكام ولي فقيه هم سر و صدا راه مي اندازيم و شورش مي كنيم تا رهبري مجبور به تسليم شود!
با اندكي تأمل مي توان دريافت كه جان كلام كساني كه مي گفتند انتخابات را ابطال كنيد همين بود. آنان مي خواستند با فشارهاي گوناگون رهبري را وادار كنند كه برخلاف قانون عمل كند. مسأله اين است كه ما بسياري از مطالب اساسي ديني، ارزشي و انقلابي خود را آن طور كه بايد و شايد از نظر فكري و نظري حل نكرده ايم. وقتي براي كساني كه جايگاهي دارند، در جمع پيشگامان انقلاب هستند و سال ها در درس امام(ره) هم شركت كردند، هنوز مسأله ولايت فقيه حل نشده و خود آنان هم همت نكردند كه آن را به درستي دريابند، ديگر از عموم مردم چه توقعي مي توان داشت؟ وقتي چنين شبهاتي در دانشگاه، در جلسات و در تريبون هاي آزاد توسط استادان مطرح مي شود، دانشجو در برابر اين شبهات چه دارد كه بگويد؟ به اين ترتيب خواه، ناخواه در فكرش اثر مي گذارد، يا دست كم به شك مي افتد. شك يعني «يقَدِّمُ رِجْلاً وَ يؤَخِّرُ أُخْري»، يك قدم پيش و يك قدم پس مي گذارد. يعني خنثي و بي اثر مي شود.
اگر ما معتقديم كه بايد اسلام باقي باشد و اسلام حكومت دارد و قوام حكومت اسلامي به امام معصوم(ع)، و در زمان غيبت، به ولي فقيه است، بايد سعي كنيم اين مباني و معاني را آن گونه كه شايسته است بفهميم و باور كنيم و به لوازمش ملتزم باشيم.
اين عالم، عالم امتحان است. برخي كه امروز امتحان شدند، شايد در 20 سال پيش باور نمي كرديد كه آنان چنين امتحاني بدهند. امتحان يعني اين كه از محتواي پرسش ها آگاهي نداشته باشي. يعني چيزهايي پيش مي آيد كه خود انسان هم باور نمي كند. امتحان آن است كه سؤالش معلوم نباشد. خداوند هم حوادثي پيش مي آورد كه براي اشخاص آشكار نباشد؛ تا مشخص گردد هر كسي چه سرنوشتي دارد و چه موضعي خواهد گرفت. اين جاست كه خطر متوجه همه مي شود. آيا همه مي دانيد كه در آينده در چه پستي قرار خواهيد گرفت؟ شايد مسؤول يك وزارتخانه يا نماينده مجلس يا پست ديگري چون رئيس جمهور شويد. مگر رئيس جمهور چه كاره بود؟ يك آهنگرزاده كه موقعيت اجتماعي بالايي نداشت. اما به بركت انقلاب اسلامي از چنين قشري كسي برخاست و رئيس جمهور شد. شايد يك روز هم شما رئيس جمهور شويد. وقتي مي توانيد امتحان را با موفقيت بگذرانيد كه پايه هاي فكريتان محكم باشد. اين پايه هاي فكري نه در دبيرستان درست شده است، نه در دانشگاه. متأسفانه اين پايه هاي فكري حتي در مساجد و مجالس ديني هم درست تقويت نمي شود. اما الحمدلله به بركت زحمات بسياري از برادران، در طول اين 13– 14 سال بخشي از اين خلأ پر شده است و زمينه اي فراهم شده كه دانشجويي كه 4 و گاهي 6 تا 8 سال در دانشگاه است، دست كم 20 روز براي تقويت مباني فكري و دينيش مجال داشته باشد. ما براي دانشجويان برنامه ريزي هاي دراز مدت مي كنيم تا علوم مختلف را بياموزند، اما آيا لازم نيست دست كم 20 روز هم براي تقويت مباني اعتقاديشان وقت بگذارند؟!. خوشبختانه اين برنامه (طرح ولايت) نتايجش فوق العاده مطلوب و بيش از حد انتظار بوده است. دانشجويان فارغ التحصيل طرح ولايت، توانسته اند اثر قابل توجهي در شهر، دانشگاه و حتي در استان خود بگذراند. البته شايد جايي نامي از اسم و رسم آنان نباشد؛ براي اين كه دنبال نام و نشان نيستند. اما بسياري از كارهاي عمده مملكت را همين ها اداره مي كنند. اميد آن كه خداي متعال به شما توفيق دهد كه از جمله كساني باشيد كه در جوار حضرت رضا(ع) اين فرصت را داشته باشيد كه در جهت تقويت مباني فكري و ديني تان تلاش كنيد. از خداي متعال درخواست مي كنيم كه به بركت حضرت رضا(ع) همه شما را موفق و مؤيد بدارد و به ما هم توفيق خدمتگزاري مرحمت كند.

دانلود...
ما را در سایت دانلود دنبال می کنید

برچسب : امام(ره) ,حكومت اميرالمؤمنين(ع),كفار, مشركين , منافقين,عوامل پيدايش ,فتنه,عدالت خواهان گلستان, نویسنده : بهمن khoondel بازدید : 426 تاريخ : دوشنبه 11 شهريور 1392 ساعت: 2:30