ریشه عدم پذیرش نصیحت و خودداری از عذرخواهی در آیات قرآن

ساخت وبلاگ

قبول نصیحت از نشانه های ایمان

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - :

الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.

«بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۵، ح ۳»

امام محمد تقی جواد الائمه - علیه السلام - فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید.

استکبار درونی مانع از پذیرش نصیحت مشفقانه

از آیاتی که برخورد انسان های نا صالح را در مقابل دعوت به حق و دوری از باطل و نصیت الهی بیان می کند و کفر را در جلوه و نشانه و عمق خبث به نمایش می گذارد آیه هفتم از سوره مباره نوح است:

وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا

و من هر بار که دعوتشان کردم تا تو آنها را بيامرزی ، انگشتها در گوشهای خود کردند و جامه در سر کشيدند و پای فشردند و هر چه بيشتر سرکشی کردند و استکبار ورزیدند.

در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه شریفه آمده است: اين آيه مغفرت را هدف دعوت قرار داده، با اينكه هدف دعوت نخست ايمان آوردن ايشان، و سپس مغفرت خدا است، و اين براى آن بود كه خواسته به خيرخواهى خود براى آنان اشاره كند، و بفهماند كه اگر دعوتشان می كند منظورش تنها و تنها تامين خير دنيا و آخرت ايشان است.
" جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ"- معنايش اين نيست كه حقيقتا انگشت در گوش خود كردند، بلكه اين تعبير كنايه است از اينكه از شنيدن دعوت او استنكاف ورزيدند، و معناى جمله" وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ"، هم هر چند اين است كه جامه خود بسر كشيدند تا مرا نبينند، و سخنم را نشنوند، ولى اين تعبير هم كنايه است از تنفر آنان و گوش ندادنشان به سخن وى.

" وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً"- يعنى در امتناع از گوش دادن اصرار ورزيدند، و از شنيدن سخنم و پذيرفتن دعوتم استكبار نمودند، استكبارى عجيب.

و نیز تفسیر نور نکته ای بدین آیه افزوده است که : لجاجت به مرحله‏ اى می ‏رسد كه لجوج نه گوش می ‏دهد: "جعلوا اصابعهم فى آذانهم"، نه نگاه می ‏كند، "واستغشوا ثيابهم"، نه از كار خود دست برمی ‏دارد "واصرّوا" و نه كوتاه می ‏آيد "واستكبروا استكبارا".

اما این معنا تنها در این آیه از قرآن بیان نشده است بلکه بطور خاصتر در آیه ۲۰۶ از سوره مبارکه بقره بدان اشاره شده است:

وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ

بعضی از نکاتی که گروه محققین در ذیل آیه مذکور در تفسیر راهنما بدان اشاره کرده اند آن است که:

۱-تکبّر، غرور و سرسختی، در قبال دعوت به تقوا، از نشانه های حاکمان ناصالح و مفسد است.

۲-سرسختی، غرور و تکبّر برخاسته از گناه، مانع نصیحت پذیری حاکمان مفسد است.

۳-سرسختی، تکبّر و غرور، مانع اصلاح و نصیحت پذیری است.

۴-حاکم، باید نصیحت و انتقاد را بپذیرد و باتقوا باشد.

۵-حاکمان مفسد در برابر دعوت به تقوا، به خاطر سرسختی، تکبر و غرور، آلوده به گناه می شوند.

۶-هیچ کیفری جز عذاب جهنّم، نمی تواند حاکمان مفسد، سرسخت، متکبّر و مغرور را رام کند.


تکبر سبب عدم پذیرش نصیحت

دليل آنکه تکبر مانع ورود انسان به بهشت مي شود آن است که تکبر ميان بنده و اخلاق تمام مؤمنان که درهاي ورود به بهشت است، حايل مي شود و تکبر و عزيز دانستن نفس تمام آن درها را مي بندد، زيرا متکبر نمي تواند براي مؤمنان دوست بدارد آنچه را براي خود دوست مي دارد، بر فرو خوردن خشم که در آن عزت است، قادر نيست و نيز قادر بر ترک کينه نيست و نمي تواند بر راستگويي مداومت کند و بر ترک حسد قادر نيست و نمي تواند خشم را رها کند و بر خيرانديشي دقيق قادر نيست  و بر پذيرش نصيحت قادر نيست که در آن عزت است و از تحقير مردم و غيبت کردن آنها در امان نيست و ... پس هيچ خوي نکوهيده اي نيست، جز اينکه صاحب تکبر براي حفظ عزت متوهم خود مجبور به آن است ،از اين روست که هر کس که ذره اي، تکبر در دلش باشد، وارد بهشت نمي شود۱.

۱-حدیث امام صادق علیه السلام:

لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر؛

کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.الکافی(ط-اسلامی) ج۲ ص۳۱۰
 

دانلود...
ما را در سایت دانلود دنبال می کنید

برچسب : قرآن, نصیحت, ,حدیث,خون دل, نویسنده : بهمن khoondel بازدید : 417 تاريخ : شنبه 16 شهريور 1392 ساعت: 3:37