معنی وسیع قضاوت، و اهمیت آن

ساخت وبلاگ


قضاوت به معنی حکم کردن و داوری نمودن بر اساس موازین اسلامی است، به گونه ای که موجب رفع و دفع منازعه و دعوا و مرافعه بین افراد شده، و ناهنجاری و نابه سامانی آنها را به هنجار و سامان دهی تبدیل سازد. و در اصطلاح عبارت است از تشکیل دادگاه و دادرسی و تحقیق و تفحص در راستای جرم شناسی، و معرفی مجرم، و حکم به کیفر او بر اساس عدل و رأفت اسلامی و گواهی شهود یا اقرار مجرم به طوری که حق به حق دار برسد، و از باطل جلوگیری گردد. از این رو قاضی باید از شرایط بالای علم و آگاهی و هشیاری و عدالت و تقوا برخوردار باشد آن گونه که هرگونه تهدید و تطمیع او را از صراط مستقیم حق وحقیقت باز ندارد، و با توجه به همه جوانب و شرایط زمان و مکان، قضاوت کند.

پنج عنصر مقدس تقوا، آگاهی، عدالت، رأفت و هشیاری از ارکان قضاوت است، که اگر یکی از آنها نباشد قضاوت کامل انجام نخواهد شد، لذا از نظر اسلام برای حفظ حریم قضاوت، احکام و آدابی ذکر شده که همه بیانگر اهمیت فوق العاده قضاوت است، مانند: نظارت دقیق به کار قاضیان، نگاه مساوی قاضی به مراجعه کنندگان، هماهنگی قاضی با مرافعه کنندگان در صدا و نگاه و اشاره، پرهیز قاضی از نجوا وسخن در گوشی با افراد، هنگام قضاوت، پرهیز از قضاوت قبل از شنیدن ادعای مرافعه کنندگان، عدم گرسنگی و تشنگی و بی حوصلگی و عصبانیت و پرهیز از تلقین گواهان، و یاد دادن بعضی از مرافعه کنندگان، تأمّل و دقت در قضاوت و پرهیز از توجه و خطاب بیشتر به بعضی از شاکیان و...ابوالاسود دئلی از دوستان مخلص حضرت علی (ع) بود، حضرت علی (ع) او را به خاطر لیاقت علمی و معنوی، به عنوان قاضی یکی از مناطق نصب کرد، ولی پس از مدتی او را از این مقام عزل نمود، او به محضر علی (ع) آمد و از علّت عزل پرسید، حضرت علی(ع) قاطعانه به او فرمود: «در تو خیانتی ندیدم ولی: رأیت کلامک یعلو کلام خصمک؛ دیدم هنگام قضاوت، صدای تو بلندتر از صدای مرافعه کننده است که برای قضاوت در نزد تو آمده است.»(1)

یعنی نباید صدای قاضی به گونه ای باشد که به صدای متهمین فائق شود و آنها را در تنگنا یا تحت تأثیر قرار دهد.

در مورد وسعت ابعاد قضاوت باید توجه داشت که قضاوت اختصاص به دادگاه و قاضی رسمی و غیر کودکان ندارد، بلکه قضاوت به معانی عام در کوچه و بازار در بین افراد، و یا در مجالس عادی در خانه ها، و یا نسبت به کودکان نیز وجود دارد، بنابراین اگر در مرافعه ای، افرادی نزد اعضاء شورا، یا نزد معتمدین و بزرگان آمدند و آنها او را حکم قرار دادند، و به او گفتند آمده ایم تا مشکل ما به صورت کدخدا منشی حل شود، باید آنان که مرجع قضاوت قرار گرفته اند، احکام و آداب قضاوت را رعایت کنند، و اگر نمی توانند، حتماً از قضاوت کردن پرهیز نمایند.

برای روشن شدن این مطلب نظر شما را به یک آیه قرآن و یک سخن از امیرمؤمنان علی (ع) جلب می کنیم: در مسأله اختلاف زن و شوهر قرآن می فرماید: «و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها؛ اگر از جدایی و شکاف بین زن و شوهر بیم دارید یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید تا به کار آنان رسیدگی کنند.»(2) روشن است که منظور از این داور، قاضی به معنی اصطلاحی نیست بلکه شخص عادی است که او را افراد خانواده به عنوان داور برمی گزینند. بنابراین لازم است در این محکمه صلح فامیلی، کسانی که برای قضاوت انتخاب می شوند، بدانند که در مقام بسیار ارجمندی قرار گرفته و باید آن چه با عدالت و حکم خدا و تقوا هماهنگ است داوری نمایند.

روایت شده: دو کودک، خطی نوشته بودند به محضر امام حسن مجتبی (ع) رسیدند تا آن حضرت درباره بهتر بودن یکی از آنها قضاوت کند، در این هنگام علی(ع) نگاهی به فرزندش امام حسن(ع) کرد و فرمود: «یا بنیّ انظر کیف تحکم فانّ هذا حکمٌ، و اللّه سألک عنه یوم القیامه؛ ای پسرجان! مراقب باش که چگونه قضاوت می کنی، قطعاً این نیز بنوعی از قضاوت است، و خداوند در روز قیامت در مورد آن از تو بازخواست می کند.»(3)

به هرحال مسأله قضاوت از هرکس و در همه جا و در مورد هر شخصی از مسایل بسیار عمیق و دقیق و پرمسؤولیت است تا آنجا که امام صادق(ع) فرمود: «ایّ قاضٍ بین اثنین فاخطأ سقط ابعد من السّماء؛ هر کس که بین دو نفر قضاوت کند، ولی (بر اثر سهل انگاری) در قضاوت خطا کند، در عالم معنا گویی از فاصله دورتر از آسمان بر زمین سقوط کرده است.»(4)

و پیامبر (ص) فرمود: «کسی که در مورد دو درهم، از روی ظلم قضاوت کند و بر اجرای آن اصرار نماید مشمول این آیه است: «و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الکافرون؛ کسانی که مطابق احکام نازل شده از سوی خدا قضاوت نکنند، آنها کافرند.»(5) و حضرت علی (ع) به شریح قاضی فرمود: «قد جلست مجلساً لایجلسه الّا نبیّ او وصیّ نبیٍّ اوشقیٍّ؛ ای شریح! در جایگاهی نشسته ای که در آنجا جز پیامبر(ص) یا وصی پیامبر(ص) یا انسان تیره بخت در آن ننشیند.»(6)

ابوحمزه ثمالی می گوید امام باقر(ع) فرمود: یک نفر قاضی در بین بنی اسرائیل سال ها قضاوت کرد، در آستانه مرگش به همسرش چنین وصیت نمود: «پس از مرگ مرا غسل بده و کفن کن، و جنازه ام را در میان تابوت بگذار، و چهره ام را بپوشان، بعد خبر کن تا بیایند و جنازه ام را بردارند.» او از دنیا رفت، و همسرش به وصیت او عمل کرد، پس از مدتی برای آخرین بار روپوش را از چهره شوهرش برداشت، تا آخرین بار به او بنگرد، ناگاه دید کرمی وحشت آور در بینی او فرو رفته و آن را می خورد، هراسناک شد و روپوش را بر سرش افکند. مردم آمدند و جنازه قاضی را برداشته و بردند و به خاک سپردند، شب در عالم خواب، قاضی به نزد همسرش آمد از او پرسید آیا با دیدن آن کرم وحشت کردی؟ زن گفت: آری. قاضی گفت: رازش این است، آن کرم کیفر یکی از گناهانم بود (که در عالم برزخ به سراغم آمده بود) و آن گناه این بود که هنگامی که در دنیا در دادگاه قضاوت می کردم، روزی برادرت را از دور دیدم که با شخصی در حال نزاع و مرافعه است، و به سوی من می آیند تا بین آنها قضاوت کنم، من در ذهنم خطور دادم که ای کاش حق با برادرت باشد و به نفع او قضاوت کنم، آنها آمدند و ادعای خود را بیان کردند، پس از تحقیق دیدم به راستی حق با برادرت است، طبق حق به نفع او قضاوت کردم. این کرم کیفر گناه ذهنی من بود که چرا در ذهنم خطور دادم که کاش حق با برادرت باشد، در صورتی که ذهن قاضی باید کاملاً شفّاف باشد، من نباید قبل از اثبات حق چنین فکری می کردم و چنان حالتی می داشتم.(7)

امام صادق(ع) فرمود: «قاضیان چهار دسته اند، سه دسته آنها مشمول عذاب دوزخ هستند، و تنها یک دسته سزاوار بهشت می باشند، اما آن سه دسته که مستوجب عذابند عبارتند از: 1ـ کسی که از روی عمد و آگاهی قضاوت ناحق می کند. 2ـ کسی که قضاوت ناحق می کند ولی آگاهی به آن ندارد. 3ـ کسی که قضاوت به حق می کند ولی از روی ناآگاهی. اما آن دسته ای که اهل بهشتند آنهایی هستند که از روی آگاهی قضاوت به حق می کنند.»(8)

پاسخ به یک سؤال

هرگاه سؤال شود، اگر کار قضاوت این گونه دقیق و ظریف و پر خطر است، همین موجب می شود که شایستگان از آن مقام پرهیز کنند در نتیجه کار قضاوت تعطیل شود، وانگهی روایات بسیاری در تمجید قضاوت به ما رسیده از جمله: امام صادق(ع) فرمود: «خیر النّاس قضاة الحق؛ برترین انسان ها قاضی هایی هستند که به حق داوری می کنند.»(9) و حضرت علی (ع) فرمود: «افضل الخلق اقضاهم بالحقّ؛ برترین انسان ها کسی است که از همه بهتر بین مردم داوری می کند.»(10)

پاسخ آنکه: بین این دو دسته روایات هیچ گونه تعارضی نیست، روایاتی که از قضاوت و قاضی تمجید می کنند، منظور آن قاضی ای است که بر اساس موازین اسلامی به طور کامل قضاوت می کند، و همه آداب را رعایت می نماید، ولی روایات دیگر که قضاوت کردن را خطرناک می داند و به انسان ها هشدار می دهد، منظور قضاوتی است که از روی سهل انگاری و عدم انضباط اسلامی و یا از روی ناآگاهی باشد. در این راستا عالم بزرگ شیخ مفید( متوفی 413 هـ.ق) می نویسد: «قضاوت بین مردم دارای درجه عالی است، و شرایط مشکلی دارد، پس سزاوار نیست که هرکس آن را بپذیرد، مگر کسی که اطمینان دارد که به وظیفه اش عمل می کند، و نیز باید او عالم به قرآن و ناسخ و منسوخ آن و عام و خاصش باشد، و محکم و متشابه قرآن را بشناسد، و شرط دیگرش این است که از سنّت نبوی و روایات اهل بیت(ع) و ناسخ و منسوخ آن، آگاه باشد، و نیز کسی که به لغت و کلمات و ادبیات عرب آگاهی داشته باشد، و از محرمات الهی پرهیز کند، و به دنیا بی علاقه باشد و در انجام کارهای شایسته کوشا، و از گناهان گریزان، و از هوس های نفسانی دوری گزیند، و به تقوای الهی حریص باشد.»(11)

برهمین اساس حضرت علی(ع) در عصر حکومت خود، وقتی که شریح را در مقام قضاوت ابقاء نمود، قضاوت های او را تحت نظارت خود قرار داد، و به او فرمود: «هرگونه قضاوتی که در مورد قصاص یا حدود یا حقی از حقوق مسلمین نمودی، حتماً باید حکم آن قبل از اجرا به نظر من برسد، و پس از تأیید من آن را اجرا کن.»(12)

چند نمونه از جلوه های رفتاری

پیشوایان

روش و شیوه پیامبر(ص) و امامان (ع) و آموزه های آنها در راستای قضاوت آن چنان مسؤولانه، حساب شده و دقیق بود، که به راستی، موجب می شد که حق به حق دار برسد، و از ستم ظالم جلوگیری شود، و مدینه فاضله از ارزش های والای اسلامی انسانی پدیدار گردد، به عنوان نمونه نظر شما را به موارد زیر جلب می کنیم:

1ـ هنگامی که در سال هشتم هجرت، پیامبر(ص) همراه لشگر اسلام وارد مکه شدند، و مکه را فتح نموده و تحت سیطره حکومت اسلامی درآوردند، در خانه کعبه بسته بود، و عثمان بن طلحه یکی از مشرکان کلیددار کعبه بود، پیامبر(ص) او را احضار کرد و کلید را از او گرفت، تا درون خانه کعبه را از لوث وجود بت ها پاک سازد. عباس عموی پیامبر(ص) پس از انجام این

مقصود، از پیامبر (ص) تقاضا کرد، با دادن کلید در کعبه به او، او را به افتخار کلید داری کعبه مفتخر کند. پیامبر(ص) بر خلاف این تقاضا، پس از تطهیر درون کعبه از بت ها، در خانه را بست و کلید را به عثمان بن طلحه داد. در حالی که این آیه را تلاوت می فرمود: «انّ اللّه یأمرکم ان تؤدّوا الامانات الی اهلها، و اذا حکمتم بین النّاس ان تحکموا بالعدل؛ خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش برسانید، و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، از روی عدالت داوری کنید.»(13)

در این ماجرا گویا عباس می خواست از موقعیت و نفوذ خود برای کسب مقام کلید داری، که مقام برجسته ای بود، به خاطر اینکه عموی پیامبر(ص) است استفاده کند، ولی پیامبر(ص) با قضاوت عادلانه خود، پیشنهاد او را رد کرد، زیرا خداوند فرموده بود بر اساس عدالت داوری کنید.

2ـ بانویی از قبیله بزرگی عمل منافی عفت مرتکب شده بود، با این که شوهر دار بود، به حکم اسلامی می بایست سنگسار شود، پیامبر(ص) حکم او را صادر کرد، سران آن قبیله به محضر آن حضرت آمده و گفتند: ما در میان قبایل دارای شأن و مقام ارجمند هستیم، به این خاطر آبروی ما را حفظ کن، و این زن را سنگسار نکن، پیامبر (ص) پیشنهاد آنها را رد کرد، و با کمال قاطعیت بر اساس عدالت و تساوی قانون برای همه قضاوت نمود، و فرمود: «الخلق امام الحقّ سواءٍ؛همه مردم در برابر حق و قانون حق مساوی هستند.» نظیر این حادثه در مورد زنی از اشراف یهودیان خیبر رخ داد، آنها می خواستند با ترفندهایی از حکم رسول خدا(ص) در اجرای رجم سرپیچی کنند، آن حضرت با نشان دادن حکم تورات که هماهنگ با حکم اسلام بود، ترفند آنها را خنثی کرده و حکم را اجرا نمود.»(14)

3ـ بانویی به نام فاطمه مخزومیه، که از قبیله بنی مخزوم بود دزدی کرد، و این موضوع برای پیامبر(ص) ثابت شد، و حکم

آن قطع انگشتان دست راست او بود. سران این قبیله دیدند اجرای این حکم، بزرگترین سرشکستگی و سرافکندگی برای آن قبیله است. با هم به مشورت پرداختند، أسامة بن زید ندیم پیامبر(ص) را بهترین شخص تشخیص دادند، او را دیدند تا در محضر پیامبر(ص) شفیع (پارتی) گردد، اسامه به محضر آن حضرت آمد و اظهار شفاعت نمود، پیامبر(ص) خشمگین شده و با تندی به او فرمود: «ای اسامه! تو می خواهی یکی از حدود الهی تعطیل شود، و برای تعطیل شدن قانون خدا، می خواهی شفاعت کنی؟!» آنگاه آن حضرت در مسجد برای مسلمانان خطابه ای خواند از جمله فرمود: «مردمی که پیش از شما زندگی می کردند از این رو به هلاکت رسیدند و شیرازه ملّیت آنان از هم گسیخت و پاره شد که هرگاه اگر در میان افراد صاحب نفوذی، دزدی یا خلافی می شد، قانون حق اجرا نمی شد، ولی این قانون در مورد افراد ضعیف اجرا می شد، سوگند به خدا اگر دخترم فاطمه(س) دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد.»(15)

4ـ حضرت علی (ع) به شریح قاضی فرمود: «واس بین المسلمین بوجهک و منطقک و مجلسک حتّی لایطمع قریبک فی حیفک و لا ییأس عدوّک من عدلک؛ هنگام قضاوت در میان مسلمانان، مساوات در سخن گفتن و نگاه کردن و نشستن را رعایت کن، تا نزدیکانت در جانبداری از حق خود، در تو طمعی نداشته باشند، و دشمنانت از داوری تو مأیوس نگردند.»(16)

5 ـ پیامبر(ص) در ماه رمضان سال دهم هجرت، حضرت علی(ع) را به عنوان مبلّغ اسلام، و قاضی برای داوری بین مردم به سوی یمن فرستاد، در حالی که آن حضرت در آن وقت 33 سال داشت، آن حضرت به یمن رفت و چندماهی که در آن جا بود،

آنچنان مردم را به سوی اسلام جذب کرد که نخست قبیله بزرگ همدان، سپس قبایل دیگر یکی پس از دیگری مسلمان شدند، و این یکی از افتخارات ممتاز زندگی حضرت علی(ع) است که باعث مسلمان شدن جمعیت بسیار گردید.(17) در آنجا حضرت قضاوت های مختلف کرد، که همه مورد تأیید پیامبر(ص) واقع شد. در یکی از موارد بعضی از صاحبان نفوذ و افزون طلب که در برابر عدل علی(ع) از سهمیه بیت المال مانند سایر مردم به طور مساوی گرفته بودند، به عنوان شکایت به محضر رسول خدا(ص) آمدند، در آن هنگام پیامبر(ص) برای انجام مراسم حجة الوداع در مکه بود، پیامبر(ص) به منادی خود دستور داد تا در برابر جوسازان ضد علی(ع) چنین اعلام کند: «ارفعوا السنتکم عن علی بن ابیطالبٍ، فانّه خشنٌ فی ذات اللّه عزّ و جلّ غیر مداهنٍ فی دینه ؛ زبان های خود را درباره شکایت از علی(ع) کوتاه کنید، زیرا او در امور مربوط به خدا (مقرّرات دین) قاطع و پرصلابت است، و اهل سازش و سهل انگاری نیست».

شاکیان پس از شنیدن پیام پیامبر(ص) دم فرو بستند و مقام ارجمند علی(ع) را در پیشگاه پیامبر(ص) دریافتند، و فهمیدند که هر کس در مورد علی(ع) خرده گیری کند، مورد خشم پیامبر(ص) خواهد شد.(18) و در مورد دیگر شبیه مورد مذکور، پیامبر(ص) به شاکیان افزون طلب فرمود: «علی (ع) هرگز ستم نکند و برای ستم آفریده نشده، بعد از من او صاحب ولایت است، و داوری او داوری صحیح می باشد، و سخن او حق است، و هیچ کس جز کافر ولایت و قضاوت او را رد نکند، و هیچ کس جز مؤمن به ولایت و داوری او خشنود نشود.»

وقتی که مردم یمن این سخن را شنیدند، عرض کردند: «ای پیامبر خدا به حکم و قول تو رسول خدا (ص) در شأن علی(ع) راضی شدیم.» پیامبر (ص) فرمود: «هو توبتکم ممّا قلتم؛ این اقرار، توبه شما از شکایت بی موردتان است.»(19)

6 ـ عصر خلافت عمر بود، زن حامله ای را به محکمه عمر آوردند، و با اقرار خودش ثابت شد که او بر اثر عمل منافی عفت حامله شده است. نظر به اینکه او شوهردار بود، عمر دستور داد او را به جرم زنای محصنه رجم(سنگسار) کنند. او را به طرف بیابان برای اجرای حکم می بردند، در مسیر راه حضرت علی(ع) از ماجرا باخبر شد، فرمود: آن زن را نزد عمر برگردانید. او را نزد عمر آوردند، و علی (ع) حاضر شد و به عمر فرمود: «توبه خود این زن سلطه داری نه بر بچه اش که در رحم دارد» بنابراین تا وضع حمل نکرده اجرای حکم رجم نمی شود. سپس علی(ع) فرمود: شنیده ام این زن بر اثر ترس و هراس و شکنجه، اعتراف به زنا کرده، عمر گفت: چه بسا چنین باشد، علی (ع) فرمود: مگر نشنیده ای که رسول خدا(ص) فرمود: «لا حدّ علی معترفٍ بعد بلاءٍ؛ بر کسی که پس از شکنجه اقرار به گناه کند حدّی نیست.» بدان که اقرار این زن، پس از ترساندن و دستگیری، بی اثر است. در این هنگام عمر آن زن را آزاد کرد. آنگاه عمر گفت: «عجزت النّساء ان یلدن مثل علیٍّ بن ابیطالبٍ، لولا علیّ لهلک عمر؛زنان از اینکه فرزندی همچون علی بن ابی طالب را به دنیا آورند عاجزند، اگر علی(ع) نبود، عمر هلاک می شد.»(20)

7ـ عصر خلافت علی(ع) بود، روزی علی(ع) زره خود را در دست یک نفر مسیحی که از افراد معمولی بود مشاهده کرد، به او فرمود: این زره مال من است (که گویی در یکی از جنگ ها از بار مرکب برداشته ای، مسیحی منکر شد، علی(ع) او را نزد شریح قاضی برد تا او قضاوت کند.

علی(ع) به قاضی گفت: این زره مال من است، نه او را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام. شریح از نصرانی نظرخواهی کرد، او گفت: «زره مال خودم است.»

شریح رو به علی(ع) کرد و گفت: آیا برای ادعای خود شاهدی داری؟ حضرت تبسم فرمود و گفت: رسم قضاوت همین است که تو داری، ولی من بر این امر گواه ندارم، شریح به نفع مسیحی حکم کرده، و زره را به او داد.

مسیحی زره را گرفت و از آنجا رفت، امام (ع) همچنان به او نگاه می کرد، مسیحی از این که در این حادثه غیر منتظره که رئیس یک کشور بزرگ اسلامی در دادگاهی که متعلق به خود اوست، در برابر یک نفر آدم معمولی غیر مسلمان، محکوم شده، و از قدرت خود اعمال نفوذ نمی کند، و همه را در برابر قانون مساوی می داند، تعجب کرد و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت، هنوز چند قدمی دور نشده بود که به محضر علی(ع) بازگشت و گفت: من گواهی می دهم که این دستوها از دستورات پیامبران است، و این گونه روش و برخورد، از رفتار پیامبر(ص) می باشد. آخر چگونه ممکن است، رییس کشوری در دادگاهی که متعلق به اوست حاضر شده و محکوم گردد؟ آنگاه گفت: «حقیقت این است که من در ادعای خود دروغ گفتم، این زره مال شما است، آنگاه که از جنگ صفین باز می گشتی از روی شتر شما برداشتم.» در این هنگام اسلام را پذیرفت، و از دوستان مخلص آن حضرت گردید، و در جنگ نهروان در رکاب علی(ع) با دشمنان جنگید تا به شهادت رسید.(21)

iv class="allpage">

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

1. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 197.

2. سوره نساء، آیه 35.

3. تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 64.

4. فروع کافی، ج 7، ص 408.

5. همان؛ سوره مائده، آیه 44. توجه به فرازی از عهدنامه مالک اشتر در مورد آداب و اهمیت قضاوت، کافی است که ما را به اوج مقام قضاوت و احتیاط و دقت در آن آشنا کند (نهج البلاغه ـ نامه 53).

6. وسائل الشیعه، ج 18، ص 7.

7. فروع کافی، ج 7، ص 410.

8. همان، ص 407، کنزالعمّال، ج 6، ص 91.

9. بحارالانوار، ج 101، ص 269.

10. میزان الحکمه، ج 8، ص 187.

11. مقنعه شیخ مفید، ص 721.

12. وسائل الشیعه، ج 18، ص 6 و 155 و 156؛ فروع کافی، ج 7، ص 407.

13. سوره نساء، آیه 58 ؛ تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 63.

14. تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 424؛ جنگ و صلح در اسلام، ص 448.

15. روح الدین الاسلامی، ص 399، اسلام و حقوق بشر، ص 176.

16. من لایحضره الفقیه، ص 319.

17. ارشاد شیخ مفید، ص 31، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 305.

18. ارشاد شیخ مفید(ترجمه شده)، ج 1، ص 160؛ بحار، ج 21، ص 385 ؛ برای اطلاع از دهها نمونه قضاوت های جالب حضرت علی(ع) به کتاب قضاوت های اعلم اصحاب علی(ع) تألیف نگارنده مراجعه کنید.

19. فروع کافی، ج 7، ص 352.

20. فرائد السّمطین، ج 1، ص 350 ؛ مناقب خوارزمی، ص 80.

21. الغارات، طبق نقل بحارالانوار، ج 104، ص 290.

 

دانلود...
ما را در سایت دانلود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بهمن khoondel بازدید : 634 تاريخ : شنبه 30 دی 1391 ساعت: 0:53